دانلود کتاب خاک های نرم کوشک

اسلایدر

432651_nK8q7WyL

 

pdf کتاب خاک های نرم کوشک نوشته سعید عاکف برای اولین بار توسط وبلاگ شناخت رهبر آماده دانلود شده است . این کتاب بسیار تأثیر گذار است . خواندن این کتاب را که پرتیراژترین کتاب دفاع مقدس است به همراه دیگر کتاب های آقای سعید عاکف به شما دوست عزیز توصیه می کنم .

 

مقام معظم رهبری در جمع فیلم سازان و کارگردانان سینما و تلویزیون در تاریخ بیست و ششم خرداد هشتاد و پنج در مورد این کتاب می فرمایند:

الان چند سالی است که کتابهایی درباره‏ سرداران و فرماندهان باب شده و می‏نویسند و بنده هم مشتری این کتابها هستم و می‏خوانم.

بعضی از اینها را من خودم از نزدیک می‏شناختم و آنچه در باره شان نوشته شده، روایتهای صادقانه و بسیار تکان دهنده است – این هم حالا آدم می‏تواند کم و بیش تشخیص دهد که کدام مبالغه‏آمیز است و کدام صادقانه است – آدم می‏بیندبرخی از این

شخصیتهای برجسته، حتی در لباس یک کارگر به میدان جنگ آمده‏اند؛

این اوستا عبدالحسین برونسی، یک جوان مشهدی بنا، که قبل از انقلاب یک بنا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشته‏اند و من توصیه می‏کنم و واقعا دوست می‏دارم شماها بخوانید. من می‏ترسم این کتابها اصلا دست شماها نرسد. اسم این کتاب «خاکهای نرم کوشک» است؛ قشنگ هم نوشته شده. ایشان اول جنگ وارد میدان نبرد شده بود و بنده هم هیچ خبری نداشتم.

بعد از شهادتش، بعضی از دوستان ما که به مجموعه‏های دانشگاهی و بسیج رفته بودند و با این جوان بی‏سواد – بی‏سواد به معنای مصطلح؛

البته سه، چهار سالی درس طلبگی خوانده بوده، مختصری هم مقدمات و ابتدایی و اینها را هم خوانده بوده – صحبت کرده بودند، می‏گفتند آن‏چنان برای اینها صحبت می‏کرده و حرف می‏زده که دلهای همه‏ اینها را در مشت می‏گرفته.

 

 

گزیده ای از کتاب :

مکاشفه !! «خاطره از معصومه سبک خیز- همسر شهید»
یک بار خاطره ای از جبهه برام تعریف کرد . می گفت : کنار یکی از زافه مهماتها سخت مشغول بودیم ؛ تو جعبه های مخصوص ، مهمات می گذاشتیم و درشان را می بستیم . گرم کار ، یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه ، با چادری مشکی! داشت پابه پای ما مهمات می گذاشت توی جعبه ها . با خودم گفتم : حتماً از این خانم هاییه که می آن جبهه .
اصلاً حواسم به این نبود که هیچ زنی رو نمی گذارن وارد اون منطقه بشه . به بچه ها نگاه کردم ، مشغول کارشان بودند و بی تفاوت می رفتندو می آمدند . انگار آن خانم را نمی دیدند . قضیه عجیب برام سؤال شده بود ، موضوع برام عادی به نظر نمی رسید. کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست . رفتم نزدیک تر ، تا رعایت ادب شده باشد ، سینه ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم : خانم ! جای که ما مردا هستیم شما نباید زحمت بکشید . رویش طرف من نبود . به تمام قد ایستاده و فرمود : مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید ؟
یک آن یاد امام حسین علیه السلام افتادم و اشک توی چشمام حلقه زد. خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست بی اختیار شده بودم و نمی دانستم چه بگویم . خانم فرمودند :
هرکس که یاور ما باشد ، البته ماهم یاری اش می کنیم.
برگرفته از کتاب خاک های نرم کوشک«خاطرات شهیدعبدالحسین برونسی»

 

دانلود کتاب خاک های نرم کوشک

 

حجم : ۴٫۱۳ مگابایت

فرمت :PDF

دریافت : خاک های نرم کوشک

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 8 آذر 1393برچسب:, | 20:35 | نويسنده : علی معصومی |