pdf کتاب خاک های نرم کوشک نوشته سعید عاکف برای اولین بار توسط وبلاگ شناخت رهبر آماده دانلود شده است . این کتاب بسیار تأثیر گذار است . خواندن این کتاب را که پرتیراژترین کتاب دفاع مقدس است به همراه دیگر کتاب های آقای سعید عاکف به شما دوست عزیز توصیه می کنم .
مقام معظم رهبری در جمع فیلم سازان و کارگردانان سینما و تلویزیون در تاریخ بیست و ششم خرداد هشتاد و پنج در مورد این کتاب می فرمایند:
الان چند سالی است که کتابهایی درباره سرداران و فرماندهان باب شده و مینویسند و بنده هم مشتری این کتابها هستم و میخوانم.
بعضی از اینها را من خودم از نزدیک میشناختم و آنچه در باره شان نوشته شده، روایتهای صادقانه و بسیار تکان دهنده است – این هم حالا آدم میتواند کم و بیش تشخیص دهد که کدام مبالغهآمیز است و کدام صادقانه است – آدم میبیندبرخی از این
شخصیتهای برجسته، حتی در لباس یک کارگر به میدان جنگ آمدهاند؛
این اوستا عبدالحسین برونسی، یک جوان مشهدی بنا، که قبل از انقلاب یک بنا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشتهاند و من توصیه میکنم و واقعا دوست میدارم شماها بخوانید. من میترسم این کتابها اصلا دست شماها نرسد. اسم این کتاب «خاکهای نرم کوشک» است؛ قشنگ هم نوشته شده. ایشان اول جنگ وارد میدان نبرد شده بود و بنده هم هیچ خبری نداشتم.
بعد از شهادتش، بعضی از دوستان ما که به مجموعههای دانشگاهی و بسیج رفته بودند و با این جوان بیسواد – بیسواد به معنای مصطلح؛
البته سه، چهار سالی درس طلبگی خوانده بوده، مختصری هم مقدمات و ابتدایی و اینها را هم خوانده بوده – صحبت کرده بودند، میگفتند آنچنان برای اینها صحبت میکرده و حرف میزده که دلهای همه اینها را در مشت میگرفته.
گزیده ای از کتاب :
مکاشفه !! «خاطره از معصومه سبک خیز- همسر شهید»
یک بار خاطره ای از جبهه برام تعریف کرد . می گفت : کنار یکی از زافه مهماتها سخت مشغول بودیم ؛ تو جعبه های مخصوص ، مهمات می گذاشتیم و درشان را می بستیم . گرم کار ، یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه ، با چادری مشکی! داشت پابه پای ما مهمات می گذاشت توی جعبه ها . با خودم گفتم : حتماً از این خانم هاییه که می آن جبهه .
اصلاً حواسم به این نبود که هیچ زنی رو نمی گذارن وارد اون منطقه بشه . به بچه ها نگاه کردم ، مشغول کارشان بودند و بی تفاوت می رفتندو می آمدند . انگار آن خانم را نمی دیدند . قضیه عجیب برام سؤال شده بود ، موضوع برام عادی به نظر نمی رسید. کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست . رفتم نزدیک تر ، تا رعایت ادب شده باشد ، سینه ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم : خانم ! جای که ما مردا هستیم شما نباید زحمت بکشید . رویش طرف من نبود . به تمام قد ایستاده و فرمود : مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید ؟
یک آن یاد امام حسین علیه السلام افتادم و اشک توی چشمام حلقه زد. خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست بی اختیار شده بودم و نمی دانستم چه بگویم . خانم فرمودند :
هرکس که یاور ما باشد ، البته ماهم یاری اش می کنیم.
برگرفته از کتاب خاک های نرم کوشک«خاطرات شهیدعبدالحسین برونسی»
دانلود کتاب خاک های نرم کوشک
حجم : ۴٫۱۳ مگابایت
فرمت :PDF
دریافت : خاک های نرم کوشک
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.